ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت هفتاد و دوم :
دلم میخواست بیشتر استراحت کند اما یکسری تفاوتهایی با افراد این خانه داشتم آنهم این بود که من هیچ قدرتی در میان آنها نداشتم.
نگاه خیره سوگند را روی خودم احساس میکردم اما به هیچوجه از دیوار چشم نگرفتم.
- خوبی سروناز؟ خیلی عرق کردی! چرا انقدر نفسنفس میزنی؟
بزاق دهانم را قورت داده و چشمانم را روی هم فشردم.
- چیزی نیست. خسته شدم فقط.
نگاه خیرهاش را روی خود احساس کرد
جیم
10خیلی زیبا بود😍